از پست قبل می دانیم جایی که ماده و انرژی و در نتیجه گرانش حضور نداشته باشد ، فضا تخت است. پس در فواصل زیاد از خورشید ، که میدان گرانش آن ضعیف است هم ، فضا تخت است و در نتیجه مقطع استوایی ، یعنی صفحه ای فرضی که از استوای خورشید می گذرد؛ نیز به یک صفحه تخت می ماند. هرچه به خورشید نزدیک تر بشویم این صفحه از حالت تخت خارج شده و حالت منحنی می شود که دلیل اش انحنای فضا است. در چنین صفحه ای کمترین فاصله میان دو نقطه دیگر خط راست نیست ؛ بلکه خطی است منحنی که به آن ژئودزیک می گویند. در مورد فضای اطراف خورشید اگر فاصله با خورشید زیاد باشد ، این خط راست و در صورتی که فاصله با خورشید کم باشد منحنی و خمیده خواهد بود. می دانیم نور همیشه برای گذر از میان دو نقطه کمترین فاصله را انتخاب می کند ، پس نور بر روی یکی از ژئودزیک ها سیر خواهد کرد. پس اگر ستاره ای در آسمان در کنار خورشید قرار بگیرد ، نور آن برای رسیدن به چشم ما چون از کنار خورشید می گذرد منحرف می شود ، یعنی در مسیرش از انحنای فضا تبعیت می کند. و از آنجایی که نور ستاره در فواصل نزدیک تر به ما در مسیر مستقیم به چشم ما رسیده ، چشم ما همان مسیر مستقیم در فضا را برعکس ادامه می دهد و ستاره را در محلی تصویر می کند که گویی نور به خط راست آمده است، پس محل ستاره را جابه جا می بیند. اگر مختصات ستاره های مجاور خورشید را هنگام کسوف اندازه بگیریم و آن را با مختصات همان ستاره در شب که خورشید در کنارش نیست مقایسه کنیم ، مقدار جابه جایی که در مکان ستاره مشاهده می شود در واقع میزان انحراف نور در فضای اطراف خورشید است. همین اثر انحراف نور موجب پدیده همگرایی گرانشی می شود ، یعنی اجرام بزرگ آسمانی می توانند مانند یک عدسی عمل کنند.